سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خون نحس برآیند انتخاب هر کارفرما

 

خون نحس برآیند قرار گرفته بود و راه فراری نداشت، حاضرشد اقرار کند که از تحلیلگرهای معمول استفاده کرده است تا این توهم را که دستگاه های خودش کار میکنند، حفظ کند.

من میکوشیدم سی ام اس را مجبور کنم گزارش بازرسی را منتشر کند. در این راستا و با توجه به قانون آزادی اطلاعات، درخواست مربوط به مدارک مرتبط با بازرسی آزمایشگاه نیوارک را پر کردم و درخواست دادم که به انتشار گزارش سرعت داده شود. اما هدر کینگ همچنان از سازمان می خواست گزارش را بدون آنکه بخش زیادی از آن را حذف کند، عمومی نکند؛ چون ادعا می کرد عمومی کردن کامل گزارش، اسرار با ارزش تجارت را افشا میکند. این اولین باری بود که صاحب یک آزمایشگاه که در معرض خطر لغو مجوز بود، درخواست حذف قسمت هایی از گزارش بازرسی را می داد و به نظر می رسید سازمان مطمئن نبود که باید چه کار کند. هر روز که میگذشت، من بیشتر نگران می شدم که یافته های کامل گزارش هیچ وقت منتشر نشوند.

همین طور که زورآزمایی با هدر کینگ درباره گزارش بازرسی ادامه پیدا می کرد، اخبار اعلام کرد که هولمز میزبان یک کمپین جذب سرمایه برای ریاست جمهوری هیلاری کلینتون، در دفتر مرکزی ترانوس در پالوآلتو خواهد بود. هولمز از مدت ها قبل روابط دوستانه ای با کلینتون ها برقرار کرده بود. او در چندین رویداد کلینتون فوندیشین حضور یافته و سعی کرده بود با دخترشان دوست شود. بعدا کمپین جذب سرمایه به خانه کارآفرین فناوری در سان فرانسیسکو منتقل شد؛ اما یکی از عکس های رویداد، هولمز را نشان می داد که میکروفونی در دست دارد و در حالی که چلسی کلینتون در کنارش است، با مهمانانی که جمع شده بودند، صحبت می کند. با توجه به اینکه هشت ماه دیگر به انتخابات مانده بود و کلینتون برنده احتمالی در نظر گرفته می شد، این موضوع یادآوری می کرد که هولمزچقدر ارتباطات سیاسی دارد. آیا این ارتباطات به اندازه ای کارگشا بودند که مشکلات او با نهادهای نظارتی پیگیری نشود؟ هر اتفاقی ممکن به نظر می رسید.

من به سراغ منبعم رفتم و این بار با چرب زبانی از او خواستم تمام گزارش را به من بدهد. این سند که 121 صفحه بود، کوبنده تر از آنی بود که کسی بتواند فکرش را بکند. اول از همه، ثابت میکرد هولمز در کنفرانس فناوری روزنامه در پاییز قبل دروغ گفته است: دستگاه های در مالکیت ترانوس که در آزمایشگاه استفاده شده بودند، واقعا «ادیسون» بودند و گزارش نشان می داد که تنها برای 12 آزمایش از 250 آزمایش موجود در فهرست ترانوس استفاده شده اند. بقیه آزمایش ها با تحلیلگرهای تجاری انجام شده بودند.

 

از آن مهم تر، گزارش بازرسی بر اساس داده های خود آزمایشگاه نشان می داد که ادیسون ها نتایج بسیار متغیری ارائه داده بودند. در طول یک ماه، آنها در نزدیک به یک سوم از آزمایش های کنترل کیفیت ناکارآمد بودند. یکی از آزمایش های انجام شده با ادیسون، آزمایشی بود که هورمون تأثیرگذار برتستوسترون را اندازه گیری می کرد.


برنامه ریزی بازاریابی


برنامه ریزی بازاریابی

نکته کلیدی در اجرای استراتژی هایی که در فصل های پیش به آنها پرداخت

برنامه های عملیاتی، تمرکز و

کنترل منابع موجود به منظور حصول اهداف سازما. برنامه ها شامل هماهنگی کارکنان و

منابع سازمان برای اجرای وظایف مربوط به فرایند برنا هستند، به نحوی که احتمال دستیابی به اهداف سازمان افزایش یابد.

سه موضوع کلیدی در این بحث وجود دارد: 1- هماهنگی با کارکنان و منابع

کارکنان اموری که باید انجام شود را انجام میدهند. این کارکنان هستند که در حقیقت اجرای برنامه ای را به سرانجام می رسانند. آنها علاوه بر اینکه گستره وسیعی از مهارت ها و توانایی ها را دارند، درگیر اهداف شخصی خود، اضطراب و تعصبهای خاص خود نیز هستند. مؤثرترین فرایند برنامه ریزی مادامی که نتوانیم کارکنان را کاملا با آن درگیر کرده و اقدامات ضروری برای ارائه برنامه بازاریابی را اتخاذ و اجرا کنیم، بی فایده است. علاوه بر زمان موردنیاز، کسانی که مسئول ارائه برنامه و اجرای آن هستند، اغلب به منابع دیگری که رایج ترین آن بعد مالی است، نیازمندند. البته بودجه های ارتقائی نیز از جمله منابع موردنیاز دیگر است. منابع باید به میزان صحیح و در زمان درست ( همچنان که با فرایند برنامه ریزی هدایت شده است)

به منظور پشتیبانی از اجرای برنامه در دسترس باشند.

نکته آموزشی

 

 

از چنین تله هایی اجتناب کنید. برنامه ریزی مؤثر بازاریابی بیش از هر چیزی فرایندی کاربردی است، لذا اعطای حس مالکیت | به افرادی که باید این برنامه را اجرا کنند، مهم است. این موضوع به اجتناب از معایب و ریسکهای بالقوه کمک خواهد کرد.


خرید کتاب خون نحس زندگی شمارا عوض میکند

خرید کتاب خون نحس از نشر برایند

 در قسمتی راجع به بین ادیسون را قرار داده بودم و نمیدانستم که این رقم

را به او مربوط نمیشد؛ به همین سبب، و ظاهر آرام بود. گفت که به راحتی می تواند آن زمان مصاحبه من با هولمز را به تعویق می انداخت و می خواست پرسش های

. . ایمیل، هفت محور اصلی گفت وگویم با ترانوس را بیان کردم که از ماجرای اعتبارسنجی را شامل می شد.

نسخه ای از آن ایمیل را برای تایلر فرستادم و او در حین صحبتمان آن را خواند تایید اعتبار، ضریب تغییرات یکی از آزمایش های خون ادیسون را قرار داده بودم ونیا را تایلر خودش محاسبه کرده است. هیچ قسمت دیگری از ایمیل به او مربوط نمی تایلر تصور می کرد که سرنخ آنها همین عدد بوده است. ظاهرا آرام بود. گفت که بها عدد را توجیه کند. ممکن است مال هرکسی باشد. تایلر به من نگفت که قرار است پدربزرگش را ببیند. او گفت ترانوس از او خواسته تا فردا به دن برود و وکلای شرکت را ببیند. گفتم: «

نرو.» تایلر دیگر برای شرکت دیجیتال مارکتینگ ترانوس کار نمی کرد و مجبورندا درخواست را بپذیرد. گفتم که اگر برود، آنها او را تحت فشار قرار می دهند. تایلر گفت که دوبار ان. موضوع فکر می کند. قرار شد فردا دوباره صحبت کنیم. تایلر ساعت

8:45 شب به خانه پدربزرگش رسید. جورج و شارلوت هنوز به خانه نرسیده بودند بنابراین تا وقتی ماشینشان وارد پارکینگ شد، در خیابان منتظر ماند. چند دقیقه آنجا ایستاد تا خودشان را جمع و جور کنند و سپس وارد خانه شد. آنها در سالن پذیرایی نشسته بودند. جورج پرسید: «

درباره ترانوس با روزنامه نگار حرف زدی؟» تایلر گفت: «

نه. نمیدانم چرا این طور فکر میکنند.» - الیزابت می داند که با وال استریت ژورنال صحبت کرده ای. او گفت روزنامه نگاردقیقا از جمله بندی یکی از ایمیل هایت استفاده کرده است. شارلوت حرف همسرش را تصحیح کرد: «

فکرکنم گفت که یک عدد بوده است.» تایلر پرسید: « آیا عددی مربوط به آزمایش اعتبارسنجی بوده است؟»

سپس ادامه داد: «

خیلی ها این داده را دیده اند. ممکن است روزنامه آن را از کارمندان سابق گرفته باشد.» جورج با تندی گفت: «

الیزابت می گوید تنها ممکن است تو آن را افشا کرده باشی.» تایلر روی حرفش ایستاد و گفت اصلا نمی داند آن روزنامه نگار چطور به چنین اطلاعاتی دست یافته

است.

جورج گفت: «

 

ما کمکت می کنیم. الیزابت می گوید اگر این مطلب منتشر شود، از کار بیکار می شوی تایلران حرفها را نپذیرفت و بار دیگر سعی کرد پدربزرگش را قانع کند که ترانوس او را گمراه کرده است. دوباره تمام حرف های پارسالش را برای جورج تکرار کرد، از جمله اینکه شرکت فقط بخش کمی از آزمایش های خونش را با دستگاه های ادیسون انجام میدهد. جورج همچنان قانع نشده بود. او به تایلر گفت که ترانوس سندی یک صفحه ای را امضا کرده و می فرستد تا تایلر هم با امضایش تایید کند که از این به بعد به تعهدات محرمانگی اش عمل خواهد کرد


بخشی از کتاب خون نحس - نشر برایند

 

بخشی از کتاب خون نحس را با هم می‌خوانیم.

وقتی می باخت، با عصبانیت بلند می شد و نه یک بار، بلکه چند بار، از در ورودی آپارتمان این طرف و آن طرف میدوید. این ها نخستین نشانه های تمایلات شدید رقابتی او بودند.

الیزابت در دبیرستان جزو افراد محبوب نبود. پدرش آن موقع برای کار در شرکت تنکو همراه خانواده به هیوستون نقل مکان کرده بود. فرزندان خانواده هولمز به مدرسه سنت جانز، مشهورترین مدرسه خصوصی هیوستون، می رفتند. الیزابت که دختری نوجوان با چشمان درشت آبی رنگ بود، سعی کرد با سفیدکردن رنگ موهایش به نوعی هم رنگ جماعت شود. او همچنین درگیر اختلالی در خوردوخوراکش بود.

او در سال دوم خودش را غرق مطالعات درسی کرد و اغلب شبها تا دیروقت برای مطالعه بیدار می ماند؛ در نتیجه آن سال شاگرد اول کلاس شد. این شروع الگویی مادام العمر بود: کار زیاد و خواب اندک. همین طور که از نظر تحصیلی به جایگاه ممتازی رسیده بود، از نظر اجتماعی هم جاپای خودش را محکم کرد و با پسر یکی از جراحان ارتوپدی پرارج وقرب هیوستون آشنا شد. آن دو با هم به نیویورک سفر کردند تا در جشن هزاره جدید در میدان تایمز شرکت کنند. 

با نزدیک شدن موعد رفتن به دانشگاه ، الیزابت برای قبولی در دانشگاه استنفورد مصمم تر میشد. برای هر دانش آموز علاقه مند به علم و رایانه که رؤیای کارآفرینی در سر می پروراند، این انتخابی بدیهی بود. دانشگاه کشاورزی کوچکی که سرمایه دار کلان خطوط آهن، للند استنفورد، در انتهای قرن نوزدهم بنا نهاده بود، حالا به طرز جدایی ناپذیری با سیلیکون ولی پیوند خورده بود. در آن زمان، رشد برق آسای اینترنت در اوج خودش قرار داشت و برخی از بزرگ ترین ستارگان آن، مثل یاهو، در پردیس همین دانشگاه استنفورد شکل گرفته بودند. در سال آخر دوران دبیرستان الیزابت، دو دانشجوی دکترای دانشگاه استنفورد با شرکت نوپای کوچک دیگری به نام گوگل شروع به جلب توجه کرده بودند.

الیزابت از قبل شناخت خوبی از دانشگاه استنفورد داشت. خانواده اش در انتهای دهه 1980 و اوایل دهه 1990 در شهر کوچک وودساید در ایالت کالیفرنیا زندگی کرده بودند. این شهر فقط چند کیلومتر با پردیس دانشگاه استنفورد فاصله داشت. او در همین مدت، باجس دریپر ، دختری که در همسایگی شان زندگی می کرد، دوست شده بود. پدر جس، تیم دریپرنام داشت. او سرمایه گذاری ریسک پذیر و در حال تبدیل شدن به یکی از موفق ترین سرمایه گذاران شرکت های نوپا بود.

 

الیزابت به منظور یادگرفتن زبان چینی هم با دانشگاه استنفورد ارتباط پیدا کرده بود. پدرش که برای انجام کار به دفعات به چین سفر می کرد، به این نتیجه رسیده بود که فرزندانش باید زبان ماندارین را یاد بگیرند. به همین دلیل، او و نوئل ترتیبی داده بودند که معلمی خصوصی شنبه صبح ها در خانه شان در هیوستون حاضر باشد.